تخم مرغ ها
عزیزک مامان حتما می خواستم این اتفاق را برایت بنویسم
امشب از خانه مامان بزرگ که می امدیم رفتیم تخم مرغ خریدیم که برای صبحانه تو و شقایق گلی درست کنم که یه دفعه از توی آشبزخانه صدای کشیدن چیزی را شنیدم
وای متوجه شدم ولی با سرعت نور هم که خودم را بهت رسوندم بازم نشد
شانه تخم مرغ را کشیدی و همش ریخت کف زمین
حالا هم یه بوی بدی توی کل خانه هست که می خوایم خفه بشیم
اینم از شیرین کاری امروز تو فینگیلی
راستی تو ٢٢ روزه که ١سال و نیمت شده
از کارهایت حتما واست می نویسم
با همه این شیطنتات بازم عاشقتم.بووووووووووووووووووووووووووووووووس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی